بزرگ دهش. بسیاربخشش: صفتش مهتر گشاده کف است لقبش خواجۀ بزرگ عطا. فرخی. ای ستوده خوی ستوده سخن ای بلنداختر بزرگ عطا. فرخی. خدایگان جهان خسرو بزرگ عطا روا نداشت یکی بنده بی عطا دیدن. سوزنی
بزرگ دهش. بسیاربخشش: صفتش مهتر گشاده کف است لقبش خواجۀ بزرگ عطا. فرخی. ای ستوده خوی ستوده سخن ای بلنداختر بزرگ عطا. فرخی. خدایگان جهان خسرو بزرگ عطا روا نداشت یکی بنده بی عطا دیدن. سوزنی
انیسون بری، که گیاهی است. (از فرهنگ فارسی معین). گل عطر. عطر. عطری. رجوع به انیسون شود، متمایل ساختن. پیچیدن. برگرداندن. - عنان برگراییدن، عنان پیچیدن: چو تو برگرایی ز بربر عنان به گردن برآریم یکسر سنان. فردوسی. ، به مجاز، برگزیدن. انتخاب کردن برای آزمودن: نخستم برگراییدی و لختی آزمون کردی چو گفتم هرچه خواهی کن فسار از سر برون کردی. فرخی. اسب و اشتر، زرّ و سیم و جام و خود و مشک ناب رام گیر و برفشان و برفراز و برگرای. منوچهری. هولاکوخان را به میزان کفایت و کیاست برگراییدم. (جامع التواریخ رشیدی). و رجوع به گراییدن شود
انیسون بری، که گیاهی است. (از فرهنگ فارسی معین). گل عطر. عطر. عطری. رجوع به انیسون شود، متمایل ساختن. پیچیدن. برگرداندن. - عنان برگراییدن، عنان پیچیدن: چو تو برگرایی ز بربر عنان به گردن برآریم یکسر سنان. فردوسی. ، به مجاز، برگزیدن. انتخاب کردن برای آزمودن: نخستم برگراییدی و لختی آزمون کردی چو گفتم هرچه خواهی کن فسار از سر برون کردی. فرخی. اسب و اشتر، زرّ و سیم و جام و خود و مشک ناب رام گیر و برفشان و برفراز و برگرای. منوچهری. هولاکوخان را به میزان کفایت و کیاست برگراییدم. (جامع التواریخ رشیدی). و رجوع به گراییدن شود